خانه ات آباد

اینجا “انوار آفتاب” است…
خانه‌ای که روشنایی آن نه از خورشید، که از دل‌های پاک و چشمان معصوم ساکنانش جاری است. اینجا، بیش از ۵۰۰ بیمار شبانه‌روز در پناه این خانه مأوا گرفته‌اند؛ کودکانی با ذهن‌های بی‌پیرایه و جسم‌هایی که برای حرکت، محتاج دستان مهربان‌اند.

در این خانه، فراموش‌شدگان را می‌یابید؛ آن‌هایی که زمانی در میان هیاهوی شهر و شلوغی خیابان‌ها گم شده بودند. آن‌هایی که شاید هرگز دستان نوازشگری را بر سر خود حس نکرده‌اند، اما چشم‌هایشان هنوز به محبت دوخته شده است. اینجا، جایی است که توان‌خواهان ذهنی و حرکتی، با دنیای کوچک و ساده‌ی خود، به ما یادآوری می‌کنند که عشق، زبانی فراتر از واژه‌ها دارد.

و در گوشه‌ای دیگر از این خانه، پدرانی نشسته‌اند که روزگاری ستون‌های استوار خانواده‌هایشان بودند. اکنون اما، بر صندلی‌های چوبی کنار پنجره، تنها به دوردست‌ها خیره می‌شوند. در پس چین‌های صورتشان، قصه‌هایی ناگفته نهفته است؛ از جوانی و تلاش، از مهر و دلسوزی، و از نگاهی که در نهایت، بی‌مهری را به نظاره نشسته است.

خانه ما در جوار کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه (س)، قرار دارد؛ در سایه لطف و کرامت او، امید داریم که هیچ‌کس از محبت تهی نماند. اما این خانه، دل‌تنگ مردمانی است که انسانیت و نوع‌دوستی را معنا می‌کنند.

شاید در این روزهای پایانی رمضان، که دل‌ها بیش از همیشه آماده‌ی نور گرفتن از بخشندگی و مهربانی‌اند، قدمی در این خانه بگذارید. بیایید و دستی بکشید بر سر مردمانی که برای لبخند زدن، تنها به یک نگاه محبت‌آمیز شما نیاز دارند. بیایید تا دستی بفشارید که مدت‌هاست در انتظار همراهی است. بیایید تا نگاه‌های بی‌قرار این خانه، گرمای حضور شما را حس کنند.

در این فصل شکوفایی، بیایید و این خانه را با عطری از گل محمدی معطر کنید؛ بیایید و مهری بپاشید که هم دنیا را زیباتر کند و هم آخرتتان را آباد. بیایید تا فراموش‌شدگان را فراموش نکنیم…
بیایید تا با حضور خود، این خانه را به نور محبت آراسته کنیم و در نهایت، خانه‌مان را آباد سازیم.
علیرضا طاهری شب‌های آخر رمضان
۹ فروردین ۱۴۰۴